لباس
امروز 26.6.92 صبح زود رفتیم خونه بابایی و خاله هم اومد اونجاشما تا ساعت 11 تمام وقت درحال بازی بودینو ساعت11 حسابی خسته شدینو بعد از کلی ورجه وورجه کردن بلاخره خوابتون برد ساعت 2 بیدار شدینو کلی خوراکی خوردینو منم تصمیم داشتم برم برات لباس بخرم شما موندی پیش خاله و من و همراه مامانی رفتیم بازار اولش خواستی با من بیای ولی بعد از کلی قانع کردن شما تونستم برم . برای دیدن لباس های ادامه مطلب یادتون نره همین که از راه رسیدم گفتی بلیز خریدی بده بلیزمو بده از ذوقت نمیدونستی چطوری کیسه ها رو خالی کنی که وسطاش مامانی براتون لواشک خریده بود که دیگه قید لباسارو زدی رفتی سراغ لواشکا و همشو تقسیم ...
نویسنده :
مامان فاطمه زهرا
15:54